نه زخمي زدي

نه مرحمي برزخمم شدي

سپرديم به سرنوشت

با خود نگفتي سرنوشت

كي خوب نوشت

مرگ كه نيست انتظار است

ميكشم به بلنداي آه يك عاشق

واشك

كه ديگر همراهيم نميكند

ديگر هراس ندارم

از نفس نكشيدن !

آهم كه بگيرد ميسوزاند حجم بغضهايم را

ميبيني

روبه راهم

اينكه گناه نيست

دروغ نيست !

دروغ هم گناه نيست !

ديگر گناه چيست ؟!

وقتي شكوفه در آغوش پاييزجان ميدهد

شكوفه
1 امتیاز + / 0 امتیاز - 1391/07/18 - 09:19